نویسنده: رابرت فیسک
«لیلا ال آریان» کارمند یکی از دفاتر انتشاراتی من در نیویورک است. همین اواخر، هنگامی که او قصد ترک دفتر را داشت با ناراحتی به من گفت، به سختی می توانم با پدرم تماس بگیرم. «سامی ال آریان» پدر لیلا در زندان «کارولینای شمالی» حبس شده و فقط می تواند تعداد محدودی تماس تلفنی، آن هم تحت نظارت زندان، با اقوام خود داشته باشد.سامی 49 سال دارد. وی 60 روز در اعتراض به ظلمی که دولت آمریکا به او روا داشته بود اعتصاب کرد. این حرکت سامی اگر چه موفق نشد وجدان به خواب رفته روزنامه نگاران آمریکایی را بیدار کند، اما عدالت را در این کشور زیر سؤال برد.با این همه، زنده باد «جان ساگ»، روزنامه نگار شهر «تامپا» فلوریدا و «الکساندر کاکبرن» از «کانتر پانچ» که اعتصاب غذای سامی را چندین بار گزارش کردند.والدین سامی ال آریان فلسطینی هستند، اما او در کویت متولد شد. وی یکی از استادان برجسته کامپیوتر در دانشگاه فلوریدای جنوبی بود که تلاش کرد تراژدی واقعی عرب های فلسطینی را ترسیم کند؛ اما تلاش هایش چندان ثمر نداشت.چنان که «ساگ» می گوید، کلاس های درس او خشم لابی های اسرائیلی را برانگیخته بود. تا اینکه در سال 2003، سامی به اتهام توطئه چینی برای «قتل وجرح» و نیز کمک مالی به جهاد اسلامی فلسطین دستگیر شد. او را دو سال و نیم در سلول انفرادی زندانی کردند. زندان بان ها او را مجبور می کردند با دست و پای زنجیر شده نیم مایل راه برود. محاکمه ال آریان در شهر «تامپا» شش ماه به طول انجامید. دولت آمریکا 80 نفر شاهد که 21نفرشان اسرائیلی بودند را فراخواند و علیه وی پرونده سازی کرد.دسامبر سال 2005 بود که سامی از بیشتر اتهامات وارده تبرئه شد و در ارتباط با سایر اتهامات نیز هیئت منصفه با 10 رأی موافق و دورأی مخالف وی را تبرئه کرد. چون FBI به دنبال طرح اتهامات بیشتری علیه ال آریان بود، وکلایش از او خواستند دادخواستی بنویسد و مانع طرح اتهامات بیشتر شود. اما تلاش های سامی نتیجه نداد و دادستان «گردن کرامبرگ» آزادی سامی را مشروط به این کرد که او علیه یک گروه اسلامی شهادت دهد. سامی از دادن شهادت خودداری کرد و ترجیح داد به زندگی پر درد و رنج خود در زندان ادامه دهد.¤ ¤ ¤بیشتر شکنجه گران آمریکایی در عراق هستند. یکی از این شکنجه گران مردی است که نام «ریک فر» (ریک باانصاف) را برای خود برگزیده است. ریک یک بازجوی قراردادی است که ماجراجویی های خود را در پایگاه بازجویی هشتاد و دوم نیروی هوایی آمریکا در فلوجه، در روزنامه واشنگتن پست به چاپ رساند.ریک هم اکنون کابوس یک عراقی را می بیند. یک عراقی که در جریان بازجویی، ریک او را مجبور کرد برهنه شود در گوشه ای از اتاق سرپا بایستد؛ ریک اجازه خوابیدن را هم به او نداد. حال این ریک است که نمی تواند بخوابد. او می گوید: «مردی بدون چهره به من خیره می شود و التماس کمک می کند. اما من می ترسم تکان بخورم. او فریاد می کشد. صدایش رقت انگیز است و حالم را بد می کند. او جیغ می کشد اما همین که بیدار می شوم می فهمم این صدای جیغ خودم بوده است.»همه اینها در حالی اتفاق می افتد که رسانه های غرب جرئت انعکاس آنها را ندارند. همه وحشیگری های اشغالگران در عراق و افغانستان در حالی صورت می گیرد که سیاستمداران ما از هیچ تلاشی برای دور نگه داشتن مردم از واقعیت های خاورمیانه فروگذار نمی کنند.این سانسور واقعیت های خاورمیانه حتی به مدارس نیز کشیده شده است:مدیر دبیرستانی در ایالت «کانتیکات» دانش آموزان را از اجرای نمایشنامه ای براساس نامه ها و سخنان سربازان آمریکایی در عراق منع کرده است. در این نمایش که «صداها در جنگ» نام دارد، عده ای از دانش آموزان دبیرستان «ویلتون» یادداشت ها و خاطرات سربازان آمریکایی از جمله یک سرباز 19ساله فارغ التحصیل دبیرستان ویلتون که در عراق کشته شد را گردآوری کردند تا نمایشنامه خود را براساس آنها بنویسند. اما تلاش هایشان بی نتیجه ماند. مدیر دبیرستان ویلتون اعلام کرد که این نمایشنامه باعث ناراحتی آنهایی می شود که عزیزانشان را از دست دادند و یا نزدیکانشان در عراق در حال انجام وظیفه هستند. بخش جالب سخنان آقای مدیر برای من این جاست: او معتقد است زمان کافی برای تمرین نمایشنامه وجود نداشته تا بتوان مطمئن بود که این نمایش «یک تجربه آموزشی صحیح برای دانش آموزان ماست.» و البته کاملا منظور آقای مدیر را درک می کنم. آقای مدیر که تجارب جنگی اش (چنانچه اصلا تجربه ای داشته باشد) در جایی ثبت نشده به دانش آموزانی که نمایش «بوته آزمایش» آرتور میلر را اجرا کردند می گوید در جایگاهی نیستند که به تماشاچیان بگویند سربازان چه فکر می کنند.حالا دانش آموزان دبیرستان ویلتون با سیلی از پیشنهادات برای اجرای نمایشنامه خود در محل های دیگر روبرو هستند. فکر می کنم آقای مدیر به دنبال هدفی است. او بهتر است دانش آموزانش را به اجرای نمایشنامه «تیتوس آندرونیکوس» شکسپیر تشویق کند. نمایشنامه ای که سراسر آشوب، شکنجه، تجاوز، ضرب و جرح و کشتن از روی احترام! است. این نمایش وضع موجود در عراق را برای مردم کانکتیکات به خوبی توجیه خواهد کرد و این همان «تجربه آموزشی صحیح» مدنظر آقای مدیر است!
نوشته: دکتر عبدالوهاب مسیری
ترجمه: مرکز اطلاع رسانی فلسطین
"رونی بن افرات" در مقاله ای به نام "نخستین جنگ پسا صهیونیسم" می نویسد: "شهرک نشینان صهیونیست اکنون به کاری غیر از ساختن دولت مشغول اند". او سپس هشدار می دهد که پس از پنجاه سال آنان به همین شکل ادامه دهند و هدفی مشخص را دنبال نکنند، آن وقت از خود خواهند پرسید که آیا پروژه صهیونیسم مستحق تحمل این همه رنج و مشقت هست؟
این رغبت به تحقق تمایلات نفسانی و کامجویی که نشان دهنده فرسودگی و اضمحلال ایدئولوژی صهیونیسم و بی مبالاتی نسبت به تأسیس دولت است، فقط به جوانان یا توده ها یا مهاجران محدود نیست، بلکه حتی نخبگان صهیونیست هم چنین وضعی دارند. برای نمونه باید به "نعومی شومیر" معروف ترین خواننده صهیونیستی که از آرمان "ملیت اسرائیلی" دفاع می کند، اشاره شود. این زن هنگامی که پس از اشغال صحرای سینا به وسیله "اسرائیل" در سال 1967م. از آن بازدید کرد با لحنی سراسر آکنده از نگرش ایدئولوژیکی صهیونیسم گفت: این همان سرزمینی است که دستش را دراز می کند که ببخشد نه آنکه بگیرد". اما هنگامی که زمان تخلیه شهرک نشینان صهیونیست از آن فرا رسید، برخی از شهرک نشینان صهیونیست از پذیرش دستورات دولتی سرباز زده و بر ماندن در زمین هایی که غصب کرده بودند، پافشاری کردند. در آن زمان نعومی آوازهایی در حمایت از مخالفان عقب نشینی خواند و از ادامه اشغال این منطقه حمایت کرد. شهرک نشینان صهیونیست تصمیم گرفتند تا تظاهراتی علیه عقب نشینی از صحرای سینا برگزار کنند. آنها از نعومی شومیر خواستند که برایشان آوازهای حماسی ملی بخواند، اما ناگهان با درخواست غیر منتظره ای از جانب وکیلش روبرو شدند که زا آنان پول زیادی برای این کار درخواست کرده بود. به تعبیری او دستش را دراز کرده بود که بگیرد، نه آنکه بدهد!
در هر حال نعومی شومیر می دانست که تاکید آنها در عدم خروج از این اراضی اشغالی زیر پوشش ایدئولوژیک قرار گرفته است و هدف اصلی آنان دستیابی به حداکثر غرامت ممکن از دولت عبری بود.
این موضوع بر همه ارکان دولت صهیونیستی صادق است. رونی بن افرات می گوید: دولت "اسرائیل" در حمایت و حراست از شهروندانش در شمال ناکام ماند (درست همان طور که آمریکا در زمان توفان های کاترینا گرفتار آن شد) و این منطقه در برابر موشک های کاتیوشا کاملا بی دفاع ماند. رونی بن افرات سپس می نویسد: اگر "اسرائیل" در زمان صلح فقرایش را فراموش کرد، آیا باید انتظار داشته باشیم که در در زمان جنگ کار دیگری انجام دهد؟ ثروتمندان از شمال گریختند و فقیران در پناهگاه هایی نیمه ساز به انتظار اصابت موشک ها ماندند. بیشتر نیروهای امداد به وسیله مؤسسات خیریه ای که بخشی از عملیات انتقال صهیونیست ها به هتل ها و اردوگاه های امن تر را متقبل شدند، بکار گرفته شدند. هر کس هم که تا آن زمان احتمال می داد که دولت صهیونیستی به فقیران توجه دارد، با دود کاتیوشاها، امیدش به هوا رفت.
رونی بن افرات در ادامه آورده است، خلاصه این اضمحلال را می توان در یک حادثه دیگر دید. هنگامی که عامر پرتز از اولمرت خواست که وزارت دارایی را به او بدهد، المرت با این خواسته مخالفت کرد و در عوض وزارت جنگ را به او داد. چرا؟ زیرا در سال 2006م. وزارت دارایی از وزارت جنگ مهم تر خواهد بود. هر ژنرال ارتشی و همه افسران شین بت با یکی از سرمایه دارها ارتباط دارد و پس از آنکه لباس نظامی را از تنش درآورد، در شرکت آن سرمایه دار به عنوان مدیر اجرایی منصوب می شود. هنگامی که خانواده های اسیران نظامی صهیونیست فهمیدند که در ساعت های سرنوشت ساز روز 12 ژوئیه و همزمان با بمباران بیروت، دان حالوتز وقت مناسبی برای فروش سهام هایش پیدا کرده است، به شدت خشمگین شدند.
اوری اونیری درباره ارتباط پول و قدرت می گوید: شارون و پسرش به گرفتن رشوه از یک سرمایه دار بزرگ متهم هستند. به لطف حضور مشاور حقوقی جدید کابینه، از تشکیل پرونده علیه آنها جلوگیری شد. کابینه شارون در اوج این رسوایی آن مشاور را به سمتش منصوب کرده بود. هنوز تحقیقات درباره میلیون ها دلار گمشده ای که شارون و پسرش با روش های مختلف و پیچیده در تبلیغات انتخاباتی خود هزینه کردند، ادامه دارد.
روابط شیمون پرز با میلیاردرها هم که کاملا علنی است. سیل پولی که میلیونرهای یهودی در آمریکا برای جریان ها و جناح های تندروی صهیونیستی در "اسرائیل" ارسال می کنند هم که نیازی به توضیح ندارد.
هیاهوی گسترده ای که درباره فعالیت های وزیر امور زیربنایی رژیم صهیونیستی ایجاد شد، حقایق مربوط به حضور شرکت های بزرگ بین المللی در "اسرائیل" را علنی ساخت. این شرکت ها تلاش گسترده ای برای ارسال گاز طبیعی به "اسرائیل" انجام دادند. برای این قراردادهای میلیاردی، باندهای مافیایی و سیاستمداران و کارآگاهان و پژوهشگران متعددی بکار گرفته شدند. صهیونیست ها متوجه شدند که بسیاری از سیاستمدارانشان در سطوح عالی تصمیم گیری در این رژیم از مدت ها پیش به ملعبه دست برخی ثروتمندان درآمده اند. (برای اطلاع بیشتر به پایگاه اینترنتی اوری اونیری مراجعه شود).
پرداختن به لذت ها و تمایلات نفسانی دولت عبری را به گنداب اضمحلال کشیده است. اوری اونیزی در مقاله ای (به تاریخ 5/10/2006م.) که در پایگاه اینترنتی اش منتشر شد، می نویسد: اگر به جای یک نظامی احتیاط در ارتش بود چنین می گفت: مملکت "اسرائیل" گندیده است. اونیری سپس مظاهر این تعفن را بر می شمرد و می گوید: رئیس دولت (موشه قصاب) از استعفا خودداری می کند و حال آنکه هشت زن او را به تجاوز به خود متهم می کنند. وی مدعی است که توطئه ای زشت علیه او تدارک دیده اند و انگشت اتهام را به سوی پیروان نتانیاهو در لیکود دراز می کند.
نخست وزیر و وزیر جنگ از استعفا خودداری می کنند، هر چند که اکثریت صهیونیست ها مخالفت خود را با اولمرت (70 درصد) و پرتز (82% ) اعلام کرده اند. آنها به جای تشکیل یک کمیته مستقل رسمی و دارای اختیارات کافی، کمیته ای تشکیل دادند که حتی پیش از آغاز تحقیقات درباره حوادث جنگ علیه لبنان نیز مورد عموم صهیونیست ها نبود. رئیس ستاد ارتش از طرف ژنرال های گذشته و حال مورد انتقاد شدید قرارمی گیرد، اما اعلام می کند که تا زمانی که لباس نظامی را از تنش در نیاورده اند، آن را به اختیار خود از تن بیرون نمی آورد.
نویسنده در ادامه می آورد:" وزیر دادگستری را به اتهام ... (اخلاقی) محاکمه می کنند. رئیس کمیته خارجی و امنیت در کنیست به سوگند دروغ و تزویر متهم است.
وضع نخست وزیر چگونه است؟ عامیر اورون در مقاله ای در روزنامه هاآرتص به تاریخ 30/10/2006م. گفته است، سه پرونده سنگین علیه اولمرت تشکیل شده است: فروش سهام اصلی بانک لیئوی، انتصاب ها در اداره مشاغل کوچک و رابطه اش با اوری ماسر که یک وکیل است و تحت تعقیب قضائی (جنایی) پلیس رژیم صهیونیستی قرار دارد.
اکنون ببینیم که موشه نگبی در کتابش در باره "اسرائیل" چه می گوید: گروهک های مافیایی و سازمان های جنایتکار خشونت را در خیابان های "اسرائیل" گسترش می دهند. دست های آنها اما در قدرت است و دمکراسی را از داخل تهدید می کنند. جنایتکاران، متجاوزان به عنف، همسران خشن و فروشندگان زنان به سبب ناتوانی و ناکارامدی دادگاه ها در جامعه آزادانه به این سو و آن سو می روند. برگه های رای انتخابات کنیست در روز روشن خرید و فروش می شود و آن هایی که با پول به قدرت می رسند قوانین را تدوین می کنند. شهروندان عادی در زندان ها و بازداشت گاه ها بدون هیچ گناهی تلخ ترین لحظات را می گذرانند و حال آنکه مقامات بلندپایه از مناصب خود برای بهبود وضعیت خود و نزدیکان خود بهره برداری می کنند و بدون حساب و کتاب در نردبان قدرت بالاتر می روند. دادگاه های نظامی به فرماندهانی که با اقدامات جنایتکارانه خود خون سربازان را به هدر داده اند و از نظامیان زن و دختر سوء استفاده جنسی می کنند و به آنان تجاوز می کنند، مصونیت قضائی داده اند و نیز به کسانی که فلسطینیان را شکنجه می کنند".
" الله أعلم"
نویسنده یهودی کتاب " اسطوره های صهیونیسم " ، شرط اساسی برقراری صلح در خاورمیانه را نابودن کردن رژیم جعلی صهیونیستی دانست . به گزارش پایگاه خبری " مبارزین " و به نقل از پایگاه اینترنتی امین ، نویسنده یهودی کتاب " اسطوره های صهیونیسم " در اقدامی شجاعانه با انتقاد شدید از عقاید صهیونیستی آن را خطری برای آینده منطقه و دین یهود دانست . این نویسنده یهودی مقیم لندن افزود : شماری از اسراییلی ها که پیش از این در نهادهای صهیونیستی کارمی کردند اکنون از عاقبت اسراییلی ها نگرانند و تلاش می کنند از صهیونیسم فاصله بگیرند و این افراد به مورخان و متفکران یهود در تبلیغات ضد صهیونیستی در اروپا و آمریکا کمک می کنند . این نویسنده یهود تاکید کرد : صهیونیسم براساس شماری از اسطوره ها و مفاهیم جعلی شکل گرفته است و آنچه برای فلسطینیان در سال هزار ونهصد وچهل وهشت روی داد پاکسازی نژادی بود و بازگشت آنان ، شرط اساسی موفقیت هرگونه راه حل بحران خاورمیانه است . این نویسنده یهود افزوده است : بن گورین نخستین رییس اسراییل به علت تعصب شدید به ملیت خود و دشمنی با عرب ها در قرن بیستم این طورخیال می کرد که اسطوره را می توان به حقیقت تبدیل کرد اگر مردم به اندازه کافی بدان اعتقاد پیدا کنند . جان روز تاکید می کند : دولت ساختگی اسراییل براساس طرح راهبردی آمریکا در منطقه عربی شکل گرفته است . وی همچنین در کتاب خود می افزاید : صهیونیست ها پس از جنگ جهانی اول به تقویت استعمار انگلیس در سرزمین های عربی کمک کردند . جان روز در کتاب " اسطوره های صهیونیسم " تاکید کرده است : آوارگان فلسطینی همچنان و تا ابد از لحاظ سیاسی ، اخلاقی ، مادی و نظامی ، اسراییل و انگلیس را تعقیب خواهند کرد و کسی که در قرن بیست و یک به وی لقب انتحاری می دهند و خود را منفجر می کند همان آواره فلسطینی است که به وی اجازه بازگشت به وطنش را نمی دهند . |